یک مقاله خواندنی از اشپیگل
خداحافظ کله شقها
اشپیگل یک مقاله خواندنی با عنوان « خداحافظ کله شقها» ، درج کرده است که در آن به طنز به ناکامی دولتمردان آمریکا پرداخته است.
جان بولتون بعنوان نماینده آمریکا در سازمان ملل
این بیشتر یک شوخى بوده است. اکنون در آمریکا محافظه کاران نو به پایان کار خود رسیده اند. خیلى خوب مى بود اگر مى دانستیم که بولتون، ولفوویتس و رامسفلد امروزه راجع به اعمال خود در خاورمیانه چگونه فکر مى کنند.
آیا هنوز پل ولفوویتس را به یاد دارید؟ او همان مرد کوتاه قامتى است که صدایى مونوتن و ملایم دارد. وى همان فردى است که اعتقاد داشت عراقیها از سربازان آمریکایى بعنوان نیروهاى آزادیبخش استقبال به عمل خواهند آورد. ولفوویتس در آن زمان معاون وزیر دفاع وقت آمریکا و مرد شماره 2 پنتاگون بود. وى اکنون ریاست بانک جهانى را عهده دار است. ولفوویتس نمونه اى عینى از دانایى و حماقت در کنار یکدیگر و یا به عبارت دیگر همزیستى شعور و ساده لوحى بشرى است.
او همان آرمانگرایى بود که در استقرار دمکراسى در کره جنوبى و فیلیپین به آمریکا کمک کرده است. وى همچنین یکى از طراحان برخورد دوگانه آمریکا در خاورمیانه بوده است: برخورد با ظالمان و مستبدان درست در هنگامى که ایشان بر روى نفت نشسته اند. دمکراسى بر روى زمین خدا: همین گونه باید باشد، تاریخ این گونه مى خواهد.
این رویایى زیبا است و هیچ اتهامى نیز به پل ولفوویتس بخاطر داشتن چنین رویایى وارد نیست. ولى در اینجا به وى اتهام وارد مى شود که چرا و با چه سهل انگارى باید ولفوویتس به افرادى همچون احمد چلبى استناد کرده و با چه حماقتى باید حرفهاى او را بعنوان حرفهاى خود بفروشد.
_ ایده هایى نو _ درست 2 روز پیش از استعفا
ولفوویتس به عنوان یکى از اولین افرادى که 50 درصد به حق و 50 درصد بناحق نومحافظه کار خطاب مى شوند، رفت. او واقعا یک نومحافظه کار بود، نومحافظه کارى که بشدت از لیببرالیسم انزجار داشت. وى بشدت تحت تاثیر آرمان گرایى آمریکایى قرار داشت، آرمان گرایى که گر چه در طول اقدام خود، همه کارها را اشتباه انجام مى دهد ولى در نهایت همه چیز را درست مى کند. این حرفى است که چرچیل راجع به آمریکا عنوان داشته است. لیکن دونالد رامسفلد یک نومحافظه کار و آرمانگرا همچون ولفوویتس نیست.
او یک ملى گراى آمریکایى است که خواهان جنگ علیه صدام بوده است، زیرا بنظر وى کار درست براى آمریکا همین بوده است. او مى خواست با نیروهاى نظامى کم و بدون مقاومت خاصى نبرد را ببرد. وى بر خلاف نومحافظه کاران از مراحل روند ساختن ملت چیز زیادى نمى دانست. محافظه کاران نو که مى خواستند پاى خود به خاورمیانه را باز کنند باید در واقع با ارتشى بزرگ این کار را مى کردند. ملى گراهاى دور و بر رامسفلد و چنى به دنبال انتقام گرفتن بخاطر 11 سپتامبر بودند و صدام را بسیار خطرناکتر از طالبان مضحک در افغانستان مى انگاشتند.
نکته طنز در این میان آن است که به ذهن رامسفلد دقیقا 2 روز پیش از اخراج اصلاحاتى براى استراتژى عراق خطور کرده بودند. 2 روز پیش از اخراج _ گویى رامسفلد پیش از این اصلا وقت نداشته است.
_ بولتون، مدل کله شق، مدل اول آمریکا - بعنوان دیپلمات سازمان ملل
جان بولتون به آن دسته از ارواح خدمتگزارى تعلق داشت که همواره پیرامون شخصیتهاى قوى همچون رامسفلد مى چرخند. داگلاس فیث نیز چنین روحى بود. آیا کسى وى را بخاطر دارد؟ وى آن دسته از ماموران اطلاعاتى که به خود اجازه گفتن مطالبى راجع به تسلیحات کشتار جمعى عراق بر خلاف نظرات واشنگتن را مى دادند به تباهى مى کشاند. بولتون بعنوان نماینده آمریکا سر از سازمان ملل متحد درآورد که این نیز خود جکى دیگر بود: بولتون مدل کله شق از نوع اول آمریکا در سازمان ملل بعنوان دیپلمات! وى سرانجام اکنون استعفا کرده است.
خیلى خوب مى شد اگر مى دانستیم ولفوویتس، رامسفلد و بولتون راجع به کارهایى که در عراق و در کل خاورمیانه انجام داده اند، اکنون چه طرز فکرى دارند. آیا آنها از دست خود ناراحتند؟ آیا آنها با خود مى گویند:« چه مى شد، اگر ...؟» آیا آنها به این امور مى اندیشند؟ آیا آنها دچار نوعى تناقض و تضاد بین ایده هاى خود و به مرحله اجرا در آوردن آنها شده اند؟
نومحافظه کاران و عراق _ اینها مواد اولیه ساخت روحیه و احساسات ضد آمریکایى در خاورمیانه بوده اند. ولى ایده پایه و مبناى جریان نومحافظه کار که بر اساس آن وضعیت موجود نمى تواند هر چیزى باشد به خصوص اگر روابط بسیار ناعادلانه باشند _ همانند خاورمیانه _ هم اکنون هم در آن زمان و هم در حال حاضر مشخص و عیان است. این بازى روزگار است که اکنون باید هم در مقابل جریان نومحافظه کار و هم در مقابل افراد نومحافظه کار از چنین نگرش و ایده اى دفاع کرد.